یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

گزارش کار

سلام دختر گلم خوبی مامان جون دوستت دارم یم دنیا عزیزکم حالا بنویسم از پنجشنبه تا امروز چه اتفاقاتی افتاده پای مامانی هنوز درد می کنه و خوب نشده مخصوصا" دیشب که باور کن از درد بیش از حدش داشتم گریه می کردم و تو ناز اومدی کنارم نشستی و گفتی بابایی چرا مامانی اشک می ریزه ظهر پنجشنبه که امدم دنبالت رفتیم خونه تو را بردم حمام یک دوش گرفتی و امدی خوابیدی من هم فورا"رفتم توی اشپرخانه نهار درست کنم تا بابایی بیایه نهار اماده و مختصر کباب تابه ایی درست کردم ساعت 2 بود که  امدم کنارت کمی بخوابم تا بابایی بیایه بابایی ساعت دو نیم بود که امد بلند شدم سفره بچینم که پام دوباره درد گرفت فورا کنار اشپزخانه روی مبل نشتم تو فورا" از خواب بی...
4 تير 1390

دکتر رفتن من

سلام بر دختر نازم یکتا خوبی مامان جون دلم خیلی تا خیلی برایت تنگ شده است دیشب با مامانی  و دایی حسین رفتیم دکتر بخاطر پا درد ناگهانی مامان  دکتر وقتی معاینه کرد گفت خانم زانوی پای شما اب اورده خیلی ترسیدم دکتر گفت بخاطر بیش از حد نشستن پشت میز هست که پای مامانی این جوری شده گفت باید مراعات کنم گفت زیاد نشینم زیاد روی پای ایستاده نباشم و غیره .....   خوب چه کار می شه کرد پیری و هزار درد خوب مامان جون می ترسم زنگ بزنم باهات صحبت کنم چون هر وقت زنگ زدم خونه گریه می کنی که بیایی شرکت پیش مامانی می دانم تنهایی ولی مامان جون کمی طاقت بیار دوستت دارم عاشقانه      ...
1 تير 1390